Thursday, July 17, 2008

همه چی گـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرده!ا




من چشمام گرده
گردِ گرد
واسه همین همه چیزو گرد میبینم
گرد مثل گردو
اما هر گردی که گردو نیست
هست؟
***
از اون دست پیرزن های غمگین و کسل کننده نبود,از هر فرصتی واسه مزه ریختن و خندوندن اطرافیانش استفاده میکرد,وقتی میخندید از ته دل می خندید و رو صورتش هزار تا چین و چروک می افتاد ,فراموشی داشت,یه نمونه اش این بود که یادش نمیموند از هم سن و سالاش کی مرده و کی زنده اس,روزی هزار بار احوال خواهر بزرگشو,شوهرشو,برادرش و خیلی های دیگه رو می گرفت که مرده بودن.
اول فروردین همین امسال بود,حالش زیاد خوب نبود,چشماش درست نمیدیدن اما وانمود می کرد که حالش خوبه و خوب میبینه,مثل همیشه بامزه بود و همه رو می خندوند,ازم پرسید:حال خواهرم چطوره؟ازش خبر دارین؟
چی داری میگی عزیز؟اون خیلی وقته مُرده-
مُرده؟چرا من ندیدم؟نگو مُرده!اینجوری نگو/بابا بزرگت چطوره؟هیچ می ری بهش یه سری بزنی؟-
ای بابا !سر ِ کارم گذاشتی ؟روز اول عید چرا همش سراغ اموا ت رو می گیری ازم -
داداشم چی؟دلم براش تنگ شده,میای یه سر بریم ببینمش؟-
یعنی بریم بهشت زهرا؟-
هـــــــــــــی ی ی!نگــــــو!یعنی اونم م م م مــُـــــــــــــرده؟آخه کِی؟-
چشم هاشو چند دور بی هدف این ورو اون ور گردوند بعد ازم خواست گوشمو ببرم نزدیکش تا یه چیزی ازم بپرسه
گفت:دارم میترسم,راستشو بهم بگو من م م م مـُــــردم؟
من خندیدم و صدای خنده ام تو صدای خنده اش گم شد
***
شنبه یک تیر وقتی شست های پاشو کنار هم جفت می کردن و می بستن,به صورت سفیدش نگاه کردم , صداش تو گوشم یپیچید که می گفت:هــــــالـــه,من مــــُـــــــــــــــــــــــــــردم؟
من گریه کردم و صدای گریه ام تو صدای خنده اش گم شد
***
من چشمام گرده
گردِ گرد


و هر گِردی که من بخوام گردو میشه

1 comment:

Anonymous said...

خدا ميدونه كه چقدر از داستانت ...

نميدونم كلمه اي واسش پيدا نكردم.

اين آي ديمه اگه دوس داشتي ادد كن.خوشحال ميشم با هم ارتباط داشته باشيم

omidbeekas