Friday, July 4, 2008

Hedyaleh(hedieh+haleh)


به اندازه ی خودم کودکانه
نمیدونم یادت میاد یا نه,خیلی سال پیش بود,شاید هیجده سال پیش ,اون موقع ها کلاس دومی بودی فکر کنم شایدم کلاس سومی ,یادته برات یه نامه نوشتم و انداختم تو پاگرد طبقه چهارم؟اون موقع ها که نوشتن بلد نبودم یادمه از مامان خواستم تا هر چی من میگم رو بنویسه بعد گذاشتمش تو یکی از پاکت های پستی که از خارج می اومد و روش چند تا تمبر رنگ و وارنگ چسبونده بودن بعد درشو حسابی با چسب چسبوندم و یه کم مونده بود از مدرسه بیای انداختمش اونجا ,هنوز تو از مدرسه نیومده بودی که خانوم ک با اون لنگای درازش پاکت به دست با یه قهقه ی مسخره اومد تو خونمون,طبق معمول پیجامه ی آقای ک رو پوشیده بود,پاکت تو دستش بود و مدام میخندید تا چشمش به من افتاد گفت:مرده شورتو ببرن بچه!این چیه آخه؟منو بگو فکر کردم شوهرمه از آلمان نامه داده,نیم وجبی ببین چه چیزایی نوشته!یادمه یه سه چار ماهی این نامه تو دست دوست و فامیل و آشنا میچرخید,همه میخوندن و میخندیدن ولی من هنوزم نمی فهمم کجاش خنده دار بوده!؟
فقط سرخ میشدم از خجالت
کاش اون نامه رو یکی نگه میداشت ,دوست داشتم الان لای دفترایی بود که از بچگی سیاهشون میکردم و تو دزدکی میخوندیشون و بعضی وقتا از خنده سرخ میشدی و بعضی وقتا صورتت از اشک خیس میشد.کاش الان اون نامه بود چون هر چی فکر میکنم یادم نمیاد چه جوری نوشته بودمش,فقط یادمه یه نامه ی تشکر آمیز بود ,آخه روزه قبلش بهم یاد داده بودی چه جوری آی با کلا بنویسم .هنوزم که هنوزه نیم وجبی ام ,هنوزم عاشقه نامه نوشتنمو فقط بلدم سر ِ آ کلا بذارم

No comments: