Saturday, July 5, 2008

دیو ِ در ِ حمام 3




بالاخره انتظارها به سر اومد و بچه ی دیو در حموم به دنیا اومد
یکی از دوستان حدس زده بود که دیو زن حامله نیست و فقط در حال اجرای رسومات .اما اینطور نبودو قضیه ,قضیه ی بالش و اجرای رسومات نبود,بله دیو زن ها رسم دارند که وقتی شوهرشون هندونه میخوره یه بالش بذارن زیر لباسشون و دستشون رو بذارن روش ولی این رسم موقعی درست به اجرا در میاد که دیو زن واقعی به دو گوشش گوشواری از دو گیلاس سرخ همزاد بیاویزد در غیر این صورت رسم درست به اجرا در نیامده و دیو های در حموم این رو خیلی بد میدونن و چون در تصویر اثری از گیلاس بر گوش دیو زن نیست پس دیو زن در تصویر قبلی حامله بوده

بگذریم
دیروز داشتم از دم بیمارستان رد میشم که باز هم چشمانم به جمال آقای دیو روشن شد یعنی راستش را بخواهید اول چشمم به دمپایی های صورتی او افتاد ,دیو در حموم داشت سراسیمه وارد بیمارستان میشد و معلوم بود تمام مسیر رادویده چون به هن وهن افتاده بود,اینبار دیگه حوصله ی جنگولک بازی و تبدیل شدن را نداشتم پس خودمو به دیو رسوندم و خودم رو معرفی کردم ,او شنیده و نشنیده لبخند زد و اجازه داد با او همراه بشم.با هم به بخش زنان و زایمان رفتیم و دیو زن رو در حالی که بسیار آرام روی تخت دراز کشیده بود و موهای زیبایش در اطراف سرش پراکنده بود دیدیم اما خبری از بچه نبود!دیو زن به خوابی عمیق فرو رفته بود انگار که سال ها نخوابیده ,آقای دیو خیره به دیوزن در امواج موهایش غرق بود که پرستاری از راه رسید ,نوک کفش هایش مثل نوک دماغش تیز بودو چشمان شهلایی داشت,جلو آمد و با هزار عور و ادا برای آقای دیو توضیح داد که بچه ی آنها یک دیو پسر صحیح و سالم و تپلی است اما یک تفاوت بسیار کوچک با سایر دیو پسرهای دنیا دارد و آن این است که به جای شش,آبشش دارد و برای همین او را در آکواریوم بخش انداخته اند و ما را به آنجا برد تا او را ببینیم.دیو پسر با چشمانی که مثل آسمان آبی بود در آکواریوم دست ها و پاهایش را تکان میداد و به ما لبخند میزد,در ظاهر تفاوتی با دیگر دیو بچه ها نداشت و حتی زیباتر و شاداب تر به نظر می آمد.دیو در حموم آهسته به سمت آکواریوم رفت,دستها و صورتش را به شیشه آکواریوم چسباند و اشک در چشمانش حلقه زد

No comments: