Friday, July 4, 2008

هولدن


هولدن عزیزم سلام
دلم برات خیلی تنگ شده ,فکرشو بکن منم مثل تو از همه چیزای لجن در مال این دنیا حالم به هم خورده,یادته بهم میگفتی وقتی میخندی بامزه میشی ,کاش الان اینجا بودی تا باز برات میخندیدم
دیشب کلی طول کشید تا خوابم ببره ,کلی از این پهلو به اون پهلو شدم ,ملافه ی سفید رومو کنار زدم و باز کشیدم روم....حتی به این فکر کردم که برم لب پنجره و پاهامو از اون بالا آویزون کنم پایین بعد به ماه خیره بشمو خودمو پرت کنم پایین بعدش فکر کردم شاید بهتر باشه قبلش یه سر برم پیش همسایه پایینی,خانوم دکترو میگم ,آخه امروز ساعت دیواریش از کار افتاده بود .اونقدر گریه کرده بود که چشاش سرخ سرخ شده بود !بعد دیدم ساعت دو نصفه شبه و حتما الان با چشای قرمزش خوابیده,میخواستم بلند شم برم کنار پنجره یادم افتاد که جوراب پام نیست ,آخه دیروز با یکی حرف زدم که سعی داشت بهم خوشبختی تزریق کنه واسه همین بهش گفتم مطمئن باش امشب از خوشی بی جوراب میخوابم!!پاهام مثه دو تا تیکه یخ شده بود,از این که با پاهای لخت تا لب پنجره برم مور مورم شد ,برا همین بی خیال شدم .تازه میدونی که جرئتشو ندارم ,خودتم میدونی که بزدل تر از این حرفام.میدونی وضعیت دیشبم منو یاده اون شبی انداخت که دختره رو کشوندی تو اتاقت و تنها کار مسخره ای که تونستی بکنی این بود که لباسشو تو گنجه براش آویزون کنی
هی پسر!چرا نتونستی؟
میتونستی تمام شبو خوش بگذرونی هولدن
کلاوی کوردو دیگه از کجات در آوردی؟
کلاوی کوردمو عمل کردم ,برا همین نمیتونم"
یادته وقتی خداحافظی کرد بهت گفت :تنه لش کثافت
هی هولدن چرا وقتی لباسشو آویزون می کردی افسرده شدی؟
منو تو بابت چه چیزای مسخره ای افسرده میشیم
هولدن
هولدن
هولدن عزیزم
دلم برات خیلی تنگ شده
هولدن:شخصیت اصلی رمان ناتور دشت اثر جی.دی.سالینجر

No comments: