Saturday, March 14, 2009

ملنگ آباد



ملنگ آباد جایی است که در آن عده ای ملنگ در راس کارها نشسته اند و متاسفیم از اینکه عده ای از آن ها به کار تعلیم و تربیت کودکان مشغولند.ا

امروز صبح آنقدر عصبانی بودم که رفتم سراغ دفتر ریزنوشت هایم ,اولین مدادی که به دستم آمد را برداشتم و تند وتند داخل دفتر نوشتم:اگر در آینده صاحب بچّه ای(بچّه را خط زدم و نوشتم کودک !از لغات مشدد هیچ خوشم نمی آید) شدم,او را هرگز !هرگز! هرگز به دبستان نخواهم فرستاد...خودم به اندازه ی کافی بازی و کاردستی و داستان های خوب بلدم! او را با رولد دال دوست خواهم کرد ودیگر هیچ غمی نخواهم داشت,به او درخت ها و حیوانات را نشان خواهم داد و مطمئنم که شادیش را تضمین کرده ام.نمی خواهم مهمترین دوره ی زندگیش زیر دست افرادی بگذرد که به راستی دروغ های مشدد میگویند!ا

***

دفتر ریزنوشت:دفتری تازه تاسیس که در آن نکات ریز زندگیم را مینویسم تا فراموششان نکنم!میدانید که همیشه چیزهای ریز و کوچک , مثل دانه های ریز و کوچکی هستند که اگر فراموش نشوند نادیده گرفته می شوند.ا

دروغ های مشدد:دروغ های تهوع آور

***

تصویر:ربطی به حرف های عصبانیم ندارد,یکی از فریم هایی است که برای یک کتاب کار کرده ام,خیلی خیلی با عجله کار شد اما به عنوان تجربه ی اول در تصویرسازی کتاب تجربه ی بدی نبود

***
تبلیغات زیبایی شناسانه :تقویم دیواری کنار بلاگم یک تقویم خیلی زیباست کار ِ نگین احتسابیان که به راستی به درد عیدی دادن میخورد
***

عید را تبریک نمی گم چون براتون عیدی دارم,منتظر باشید و منو ببخشید اگه این بار زیادی جیغ زدم

15 comments:

.sara said...

چقدر هاله با اين ريزنوشتت حال كردم. دقيقا منو ياد اين انداخت كه يه زماني با خودم ميگفتم: من هيچوقت كودكي به اين ملنگ آباد تقديم نخواهم كرد چون اون هيچي نداره كه به كودك من تقديم كنه جز ملنگيت! اما تازگيا دارم مي فكرم كه خب خودم بهش تقديم ميكنم و كاري مي كنم كه مثل باقي ملنگ آبادي ها انگيزه و خلاقيت ش نميره، توي چارچوب نمونه وزير اين همه كارها و كلمات ديكته شده خفه نشه و وقتي بزرگ شد با افتخار بگه من در ملنگ آباد به دنيا اومدم ولي يك ملنگ آبادي نيستم
;)
تقويم دوستت هم بسيار جالب بود

Anonymous said...

فکر میکنی هاله برای چی وقتی مدرسه ها تعطیل میشن بچه ها انگار که از تیمارستان فرار کرده باشن با جیغ و فریاد و دویدن های طولانی از درب مدرسه میان بیرون؟ یکی از همین دلایلی که می گی مطمانا تاثیر داره. :) تو هم کمتر عصبانی شو دختر

Anonymous said...

امیدوارم هرگز بچه یا به قول خودتان کودکی به این ملنگ آباد یا هر جای دیگری تقدیم نکنید. نه شما صلاحیتش را دارید، نه این سارا نامی که فکر می کند می تواند بچه را در قوطی جوری بزرگ کند که جامعه بر او اثری نگذارد!؛
سپاس آذربرزین مهر

Haleh said...

سپاس آذربرزین مهر
با سپاس از پیشنهادتان
دروغ بچه ها را در قوطی میاندازد نه آنچه راست و واقعی است

Anonymous said...

برای بزرگ کردن بچه ای که نخواهیم جامعه ما اثر بدی بر او بگذارد نیازی به قوطی کردن او نیست. کافی است به قول نویسنده متن از همین ملنگ آباد ها شروع کنیم

Mary said...

tasvirsazit kheiliiii khoobe!!!

RoozbehSh said...

1- عصباني نباش
2- تصويرسازيت خيلي حال داد مثل هميشه
3- اگه بتوني اين كارا رو بكني خيلي خوبه. ولي به هر حال كودك بايد واكسن ملنگيت هم بزنه و اينجور محيطا گاهي همين نقشو دارن.
4- عيدت مبارك حالا پيشاپيش
;)

Neginete said...

سلام هاله جونی آخر آخر سالت به‌خبر! چقدر این کارت خوبه! کاراکتر اون خمیری‌ها یکجوری اومده توش ولی دستخط خاص خودش رو داره و کمتر فانمتزی است. این مال همون کتاب شعره است؟
چه بامزه! منم همیشه همینو می‌گفتم بعد یک روز با یک گروهی آشنا شدم که همشون هنرمندن در رشته/‌های مختلف و اینا از ده سال پیش بچه‌هاشونو نفرستادند مدرسه. تقریبا 8-9 خانواده‌اند و بعد برای خودشون یک سیستم تربیتی درست کرده‌اند که هرکس یک چیزی درس می‌ده یا معلم برای درسهایی که فکر می‌کنند لازمه می‌گیرند و می‌گفتند بچه‌های ما خیلی باسوادتر از مدرسه‌روها هستند و همه چیز را عملی یاد می‌گیرند و با هر کتابی که خودمون می‌خوایم. داشتند تصمیم می‌گرفتند که برای ادامه تحصیل برای این امتحانات متفرقه شرکت کنند و خلاصه خیلی جالب بود. باید تعریف کنم برات! یعنی دیوانگان در بهشتند دیگه! منم همیشه میگم مدرسه فقط وقتمو تلف کرد!
اینایی که چهارگوش و جامدند نمی‌فهمند ما چی میگیم خب!!! :) مدرسه چیه دیگه!!!!بیچاره بچه
+
مرسی عزیزم از تبلیغی که برام کردی
:××××

Rouzbeh Hoseinabadi said...

اين جمله خيلی عالی بود، هم خودش هم لحن نگارشش
ميدانيد که هميشه چيزهای ريز و کوچک، مثل دانه های ريز و کوچکی هستند که اگر فراموش نشوند ناديده گرفته می شوند
در ضمن لحن عصبانی هم گاهی لازمه، حالا اين که بعضيا به خودشون اجازه ميدن از راه نرسيده راجع به آدم قضاوت کنن ماجرای ديگريست
مهم اينه که آدم هميشه حس واقعيش رو راجع به پيرامونش بيان کنه
و آخرش هم اين که ما همينا رو هم جای عيدی قبول داريم، ولی خب منتظر عيدی هم ميمونيم، مواظب باش ميمونيم رو اشتباه نخونی
;)

Anonymous said...

سکوت دردناک است اما در سکوت است که همه چيز شکل ميگيرد و در زندگي ما لحظه هايي
هست که تنها کار ما بايد انتظار کشيدن باشد.

نیم شب ژرف said...

از همین حالا صدای خنده کودکی رو می شنوم ، مهم نیست کودک تو باشه یا نه . مهم اینه که داره تو دنیای زیبایی که به تصویر کشیدی بازی می کنه و خوشحاله

soodeh said...

هاله جونم سلام . فکر کنم الان از عصبانیتت خیلی گذشته باشه .خب قبول ملنگ آباد پر از ملنگه ولی تو نباید آزادی کودک رو اسیر کنی . بذار دو روز بره ملنگ آباد که بزرگ شد دو تا خاطره ملنگی داشته باشه وگرنه غصه می خوره !!! من قول می دم ملنگ آباد نرم به شرطی که تو از این کتابا که نقاشی خودت توشه برام بخونی . وای خیلی تصویرش رو دوست دارم

محمد said...

باشد که کودکت ادیسونی دیگر شود ...
به لطفا مادر

به نام او که زندگی از او رنگ می گیرد said...

سلام خاله عزیزم.
چقدرکارهت خوب شده.داری می ری اون بالا بالا ها مارویادت نره:)

حسین غفاری said...

رولد دال رو نمی شناختم و واقعا از آشناییش خوشوقت شدم
ممنونم ازت